پدر ?عن? :
اون کس? که هنگام تراش?دن مو? کودک مبت? به سرطانش گر?ه ? فرزندش رو د?د ماش?ن رو داد دستش درحال?که چشمانش پر از گر?ه بود گفت : حا? تو موها? منو بتراش .
پدر ?عن? :
کس? که " نم? توانم " را ز?اد در چشمش
د?د?م ول? هرگز از زبانش نشن?د?م .
پدر ?عن? : ا
ون? که طعم پدر داشتنو نچش?د اما واسه خ?ل? ها پدر? کرد .
پدر ?عن? :
اون? که کف تموم شهرو جارو م?زنه که زن و بچه اش کف خونه کس? رو جارو نزنه.
پدر ?عن? :
اون? که هروقت م?گفت " درست م?شه " تمام نگران? ها?مان به ?کباره رنگ م?باخت.
پدر ?عن? :
اون? که وقت? پشت سرش از پله ها م?ا? پا??ن و م?ب?ن? چقدر آهسته م?ره ، م?فهم? پ?ر شده ! وقت? داره صورتش رو اص?ح م?کنه و دستش م?لرزه ، م?فهم? پ?ر شده !
وقت? بعد غذا ?ه مشت دارو م?خوره ، م?فهم? چقدر درد داره اما ه?چ چ? نم?گه...
و وقت? م?فهم? نصف موها? سف?دش به
خاطر غصه ها? تو هستش ، دلت م?خواد بم?ر? .
خورش?د هر روز د?رتر از پدرم ب?دار م? شود اما زودتر از او به خانه بر م? گردد .
به س?مت? تمام پدرها !
اونا?? که دارن براس?مت?ش دعاکنن
اونا?? که ندارن برا? امرزشش دعاکنن ..
[ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 12:0 عصر ] [ fereshteh ]